شاید باورش برای تان سخت باشد، اما هیچ انسان نخستینی وجود نداشته است؛ چرا که هر کس پدر و مادری داشته است که آن ها هم بالاجبار می بایست انسان بوده باشند! همانطور که در بین حیوانات نیز صدق میکند و هرگز چیزی به عنوان نخستین خرگوش ،کروکودیل، یا سنجاقک وجود نداشته است. هر موجودی که به دنیا می آید متعلق به همان گونهای است که پدر و مادرش به آن تعلق دارند. پس باید چنین استنباط کرد که هر موجودی که تا کنون زاده شده است به همان گونه ای تعلق داشته است که پدربزرگ و مادربزرگانش. و همچنین به گونۀ والدین پدربزرگ و مادربزرگش. و والدین والدین آن ها. و همین طور الی آخر.
الی آخر؟ نه، به این سادگی ها هم نیست. این مسئله نیازمند اندکی توضیح است و توضیح آن را با یک آزمایش فکری شروع خواهیم کرد. آزمایش فکری آزمایشی است که در ذهن انجام می شود. ولی تصور چیزی که می خواهیم بگوییم در معنای واقعی ممکن نیست؛ چرا که مستلزم این است که به زمان گذشته برگردیم، بسیار پیش از آن که به وجود آمده باشیم. اما تصور آن نکتۀ مهمی را به ما میآموزد.
آزمایش فکری ما از این قرار است: تنها کاری که باید بکنید این است که مراحلی را که در ادامه می آیند دنبال کنید.
یکی از عکس های خود را پیدا کنید. حال یکی از عکس های پدر خود را بیاورید و بالای سر آن قرار دهید. سپس یکی از عکس های پدر پدرتان، یعنی پدربزرگ تان، را پیدا کنید. آن گاه عکس پدر پدربزرگتان، یعنی عکس جد پدری تان، را بالای عکس پدربزرگتان قرار دهید. شاید هیچ یک از اجداد خود را از نزدیک ندیده باشید. خود من هم هیچ یک از اجدادم را ندیده ام، اما می دانم که یکی از آنها در روستایی معلم بوده، یکیشان هم پزشک روستا بوده، دیگری در یکی از مناطق راج بریتانیا -هند تحت سلطۀ بریتانیا- جنگلبان بوده، یکی از آن ها وکیل و عاشق خامه بوده و هنگام صخره نوردی در سن بالا مرده است. با وجود این، اگر نمی دانید پدر پدر پدرتان چه شکلی بوده است، می توانید تصویری مبهم از او را متصور شوید، مثلاً یک عکس قهوه ای رنگ مات در قابی چرمی. حالا همین کار را برای پدرش انجام دهید، یعنی پدر جد پدریتان. به همین منوال پیش بروید و اجداد قدیمی تر خود را تصور کنید و عکس های شان را، به ترتیب، بالای سر یکدیگر قرار دهید. حتی میتوانید این کار را تا قبل از اختراع عکاسی ادامه دهید.
در این آزمایش چند تا از اجدادمان را باید تصور کنیم؟ اگر فقط بتوانیم چیزی حدود 185 میلیون نفر را تصور کنید عالی می شود! فقط؟ فقط؟!
تصور یک کپۀ 185 میلیونی عکس که کار ساده ای نیست. می دانید ارتفاع این همه عکس چقدر خواهد شد؟ اگر فرض بگیریم که هر عکس به قطع یک کارت پستال عادی باشد ،185 میلیون عکس برجی به ارتفاع 67٫056 متر درست خواهد کرد .این ارتفاع برابر با این است که بیش از 180 آسمان خراش نیویورك را روی سر هم قرار دهیم. آن قدر بلند است که نمی توان از آن بالا رفت؛ آن هم اگر فرو نپاشد (که فرو می پاشد). پس بیایید، برای ایمنی کار، عکس ها را، کنار هم، داخل یک قفسه بچینیم. طول این قفسه چقدر باید باشد؟ حدود 64 کیلومتر.
تصور کنید که یک طرف قفسه عکس شما قرار دارد و سمت دیگر آن عکس جد صد و هشتاد و پنج میلیونیم شما قرار دارد. قیافه اش چه شکلی بوده است؟ پیرمردی با موهای تنک و پازلفی هایی سفید؟ غارنشینی با لباسی از پوست پلنگ؟ بی خیال! ما درست نمی دانیم چه شکلی بوده است، اما فسیل ها می توانند تصویر خوبی از او به دست دهند. باورتان بشود یا نشود، جد پدری صد و هشتاد و پنج میلیونیم شما یک ماهی بوده است. جد مادری صد و هشتاد و پنج میلیونیم شما هم ماهی بوده است؛ چون اگر غیر از این بود نمی توانستند با هم آمیزش کنند و امروز شما این جا نبودید.
حال بیایید در طول قفسه ای که 64 کیلومتر درازا دارد قدمی بزنیم و یکی یکی عکس ها را از آن بیرون بیاوریم تا نگاهی هم به آن ها بیاندازیم. هر عکس به همان گونه ای تعلق دارد که موجود به تصویر کشیده شده در عکس قبل و بعد از آن. هر کدام از عکس ها به همسایه های خود شبیه است، دست کم به اندازه ای که یک مرد به پدر و پسرش شباهت داشته باشد، به هم شبیه اند. با وجود این، اگر از یک طرف قفسه به طرف دیگر بروید، یک طرف آن عکس یک انسان قرار دارد و طرف دیگر یک ماهی. همچنین ،میان این عکس ها به اجداد جالب دیگری هم بر خواهیم خورد. به زودی خواهیم دید که بعضی از آن ها حیواناتی شبیه به بوزینه بوده اند، بعضی دیگر به میمون شباهت داشته اند، و عده ای هم به موش کور، و قس علی هذا. هر یک از عکس ها شبیه همسایگانش است، اما اگر دو عکس را که از هم دورند انتخاب کنیم، خواهیم دید که تفاوت های بسیاری دارند؛ اگر به همین منوال از انسان شروع کنید و، به اندازة کافی، به گذشته برگردید، به یک ماهی خواهید رسید. چگونه چنین چیزی ممکن است؟
در واقع، فهم این موضوع آن قدرها هم سخت نیست. ما به تغییرات تدریجی و اندك اندك، که یکی پس از دیگری رخ می دهند و تغییر بزرگی را پدید می آورند، عادت کرده ایم. زمانی نوزاد بوده اید. حال دیگر نوزاد نیستید. وقتی که سن زیادی از شما بگذرد، شکل و شمایل تان بسیار متفاوت خواهد بود. با وجود این، هر بامداد که از خواب بر می خیزید، همان کسی هستید که دیشب بوده اید. یک نوزاد به تدریج بزرگ می شود و راه رفتن یاد می گیرد، بعد به خردسالی می رسد، سپس به نوجوانی، بعد جوانی ،میانسالی، و سپس پیری. و این تغییرات آن قدر تدریجی رخ می دهند که هیچ روزی نمی توانید بگویید “این آدم تا همین الآن نوزاد بود اما ناگهان پا گرفت و راه افتاد.” و بعد هم روزی فرا نمی رسد که بتوانید بگویید “این آدم ناگهان از کودکی به نوجوانی رسید.” هیچ روزی نمی آید که بتوانید بگویید “این مرد تا دیروز میان سال بود، اما امروز پیرمردی شده است.”
این مثال کمک می کند که چیزی را، که در آزمایش فکری تصور کردیم، بهتر بفهمیم، تصوری که از ما شروع می شد و با گذر از 185 میلیون نسل از اجدادمان به یک ماهی می رسید. حال اگر در زمان به عقب برگردیم، از جدتان، که یک ماهی بوده است، شروع می شود، بعد آن جد فرزندی داشته است که آن هم ماهی بوده، آن بچه ماهی هم بچه ای زاییده . . . و پس از 185 میلیون نسل (که به تدریج از شباهت شان به ماهی کاسته شده) به شما رسیده است.
پس این تغییرات تدریجی رخ داده اند. آن قدر تدریجی که اگر به هزار سال قبل نگاه کنید، تغییر محسوسی را متوجه نخواهید شد. حتی اگر ده هزار سال به عقب برگردید، که تقریباً می شود جد چهارصدم شما، تغییر محسوسی نخواهید دید. یا به عبارتی، اگر این خط را دنبال کنید، تفاوت های جزئی بسیاری را خواهید دید؛ چرا که هیچ کس کپی برابر اصل پدرش نیست. ولی هیچ روند کلی ای را حس نخواهید کرد. ده هزار سال قبل از انسان امروزی آن قدر دور نیست که بشود تغییر روندی را شاهد بود.
پرترة جد ما، که ده هزار سال پیش می زیسته است، تفاوتی با انسان امروزی نخواهد داشت. البته اگر از تفاوت های جزئی، مانند نوع پوشش و مدل ریش و مو، صرف نظر کنیم. تفاوت او با ما چیزی مانند تفاوت ما با دیگر آدم ها خواهد بود. اما اگر صد هزار سال به عقب برگردیم چطور؟ یعنی زمانی که جد چهار هزارم تان می زیسته است. خوب، حالا شاید بتوان تغییر محسوسی را مشاهده کرد. مثلاً جمجمه اندکی ضخیم تر می شود، مخصوصاً زیر ابروها. ولی این تغییر هم جزئی است .
حال باز هم به گذشته های دورتر بر می گردیم. اگر یک میلیون سال به عقب برگردید، تصویر جد پنجاه هزارم خود را خواهید دید .حال تفاوت آن قدری هست که بتوان او را گونه ای دیگر به حساب آورد. به این گونه هومو ارکتوس– انسان راست قامت- می گوییم. همان گونه که میدانید، ما انسان های امروزی از گونۀ هومو ساپینس – انسان خردمند یا انسان امروزی- هستیم .
احتمالاً اگر انسان خردمند و انسان راست قامت را کنار یکدیگر قرار دهیم، میلی به آمیزش با هم نخواهند داشت. حتی اگر هم تصور کنیم که با هم بیامیزند، فرزندان شان نخواهند توانست صاحب فرزند شوند؛ درست مثل قاطر، که پدرش خر و مادرش اسب است. قاطرها تقریباً هیچ وقت نمی توانند تولید مثل کنند.
باز هم همه چیز تدریجی رخ می دهد. شما انسان خردمند هستید و پنجاه هزارمین جدتان انسان راست قامت است. ولی به هیچ وجه، یکهو، از یک انسان راست قامت یک انسان خردمند زاییده نشده است.
بنابراین، این پرسش که “اولین انسان که بود و در چه دوره ای زندگی میکرد؟” پاسخ مشخصی ندارد. پاسخش مبهم است، مانند پاسخ به این سؤال که “چه زمانی از نوزادی به نوپایی رسیدید؟”. زمانی، احتمالاً کمتر از یک میلیون اما بیش از صد هزار سال پیش، نیاکان ما آن قدر با ما، انسان های امروزی، تفاوت داشته اند که اگر هم گذرشان به یکدیگر می افتاد نمی توانستند صاحب فرزندی شوند.
این که آیا باید انسانهای راست قامت را انسان در نظر بگیریم یا نه بحث دیگری است. دیگر به این بستگی خواهد داشت که چگونه می خواهید از واژگان استفاده کنید. به عبارتی، این پرسش “پرسشی معنایی“ است. بعضی ها ممکن است دوست داشته باشند به گوراسب بگویند “اسب راه راه”، اما شاید دیگران ترجیح دهند واژة “اسب” را برای آن گونه ای از حیوانات به کار ببرند که می توانیم از آن ها سواری بگیریم. این هم پرسش معنایی دیگری است. شاید ترجیح بدهید که واژگان “فرد”، “مرد”، و “زن” را برای انسان خردمند به کار ببرید. انتخاب با شماست. ولی هیچ کس تمایلی ندارد که به جد صد و هشتاد و پنج میلیونیم تان، که ماهی است ،”مرد” بگوید. چنین کاری احمقانه است، گو این که زنجیره پیوسته ای شما را به هم وصل می کند و هر حلقۀ این زنجیره دقیقاً به همان گونه ای تعلق دارد که همسایگانش.
فرانک کاظمی- دبیر کمپین آتئیست ایرانی