انسان توانایی های بسیاری دارد. بعضی از آنها مربوط به کارکردهای بدن است مانند کنترل درجه حرارت، تنفس، حرکت ماهیچه ها، حفظ تعادل و مواردی از این دست. و برخی دیگر مربوط به خصوصیات شخصی است مانند حافظه، اراده، زبان، یادگیری، احساسات، حل مساله، برنامه ریزی و غیره. عصب شناسان و روانشناسان کشف کرده اند که نواحی مغز، بسیار تخصص یافته اند. برای مثال قسمت کوچکی از مغز به تشخیص حالات چهره و قسمتی دیگر به ارزیابی احساساتی که در چهره نمایان میشود، میپردازد. ده ها ناحیه مغزی از این دست بوسيله اسکن و با مطالعه رفتار انسان های مبتلا به آسیب های مغزی مشخص شده است.
برخی تصور می کنند که انسان روح دارد، جزئی غیر مادی که ذات او را تشکیل می دهد و بعد از مرگ زنده میماند. عده ای دیگر میگویند که مدرکی برای وجود روح در دست نیست. آنها معتقدند خصوصیات شخصی و آگاهی ما مربوط به فرایندهای الکتروشیمیایی بدن است که در مغز اتفاق میافتد.
در اینجا برای کسانی که به روح معتقدند مثالی می آورم. بگذارید که یک جراح مغز همه قسمت های مربوط به ویژگیهای شخصی در مغز را به دقت بردارد، اما قسمتهایی از بدن را که مربوط به اين عملکردهاست دست نخورده باقی بگذارد. اگر شما از این جراحی، بدون کوچکترین تغییری همانگونه که قبلا بوده اید بیرون بیایید، پس حق با شما بوده است و منشا ویژگی های شخصی، مغزتان نبوده است. آنوقت حتما جزیی غیر مادی در شما وجود دارد که میتوانید آن را روح بنامید. اما اگر به شکل موجودی که فقط نفس میکشد، بی آنکه بتواند صحبت کند، فکر کند، کسی را بشناسد، بخندد، عشق بورزد، و یا حتی بند کفشش را ببندد بیرون آمدید، پس شما در اشتباه بوده اید و اشتباهی مرده اید.
توصیه می کنم که این آزمایش را انجام ندهید و سر زندگیتان شرط نبندید، سر اینکه بعد از مردن مغزچیزی باقی خواهد ماند. چون تنها چیزی که میماند ، خاطره شما در ذهن کسانی ست که شما را میشناختند. در عوض، روی این تمرکز کنید که خاطرات خوبی از شما در ذهن دیگران بماند.
کوثر کاظمی – دبیر کمپین آتئیست ایرانی