هرچه تحصیلات افراد بالاتر باشد، احتمال گرایش آنها به آتئیست بیشتر است. ناباوری همچنین با افزایش هوش و درآمد بیشتر میشود. ساکنان کشورهای با سطح تحصیلات بالاتر اهمیت کمتری برای مذهب در زندگی روزمره قائل اند. چرا افراد با تحصیلات بالا بیشتر آتئیست میشوند؟ دو احتمال در این زمینه وجود دارد. یا افراد مذهبی توانایی شک کردن ندارند و یا تمایل به ایمان کورکورانه و قبول سیستم اعتقادی اجتماع خود با چشم بسته دارند.
تشبیه بابا نوئل
افراد تحصیل کرده توانایی تحلیل و تفکر انتقادی بالاتری دارند. آنها اظهارات معلمان دینی را بیشتر به دیده شک و بدبینی مینگرند، درست همان طور که بچه های بزرگتر از خود میپرسند که چطور ممکن است یک آدم چاق از یک دودکش ٩ اینچی با کلی بسته های کادو در دستانش بالا بیاید. آنها حرفهای پوچ در مورد بابا نوئل را به رفتارهای مشکوک والدینشان ربط میدهند و ناچار به این نتیجه میرسند که بابا نوئل ساخته ذهن والدین است، در حالی که بچه های کوچکتر کمتر شک دارند و بیشتر اعتماد میکنند.
توانایی تفکر و استدلال منطقی توضیح دهنده شیوه تفکر آتئیستی است اما این توانایی دلیل کافی برای آتئیست شدن نیست چرا که حتی بسیاری از دانشمندان، گرایش مذهبی شدید داشته اند. درست مثل کشورهای مذهبی که بزرگسالان دست از باور به بابا نوئل برداشته ولی همچنان به سیستم عقیدتی خود میچسبند. بنابراین چیزی بیش از توانایی تفکر منطقی و تحلیل انتقادی برای دست کشیدن از مذهب لازم است.
چرا افراد مذهبی برخی از عقاید غیر قابل قبول خود را دور میریزند در حالی که سایر عقاید خود را حفظ میکنند. وقتی بچه ها بزرگ میشوند، دیگر از پدر و مادرشان کادوی کریسمس دریافت نمیکنند، بنابراین آنها دیگر دلیلی نمیبینند که همچنان باور بابا نوئل را حفظ کنند و از این باور بچه گانه رد میشوند.
شاید عقاید مذهبی سودی قابل لمس برای بزرگسالان نداشته باشد ولی تاثیری که از لحاظ احساسی روی آنها میگذارد، باعث می شود که آنها عقیده خود را علیرغم داشتن تفکر و تحلیل منطقی، حفظ کنند. عقاید و آئین های مذهبی به آنها کمک میکند احساس خوبی داشته باشند، برای آنها باور یا عدم باور بیشتر با احساسات سرو کار دارد تا استدلال. چرا جنبه های احساسی عقاید مذهبی بر تفکر و استدلال منطقی غلبه میکند. یک احتمال ممکن این است که مذهب بعنوان شیوه ایی سازشی عمل میکند و دفاعی در برابر سختی ها و ناامیدی ها به شخص میدهد.
قلاب احساسی
اگر مذهب مکانیسمی ست برای کنار آمدن با احساسات ناخوشایند، در نتیجه وقتی زندگی از همیشه سخت تر میشود، باید بهتر عمل کند، آنچنان که در شرایط فقر و بیماری در آفریقا میبینیم. و وقتی کیفیت زندگی بالا میرود باید این مکانیسم بیکار بماند، آنطور که در شرایط خوب زندگی در اروپا میبینیم.
در کشورهای با سطح تحصیلات پایین، استانداردهای کلی زندگی پایین است و میزان بیماری های مزمن و مرگ و میر زودرس، همچنین مرگ و میر نوزادان و کودکان بالاست. در این کشورها مردم در برابر قحطی، خشکسالی و فجایع طبیعی بسیار آسیب پذیرند. زندگی در چنین شرایطی فلاکت بار است. حکومت در این کشورها ضعیف و فاسد است و مردم را به زور اسلحه مردان نظامی عقب میراند. البته ممکن است قدری آزادی دینی هم وجود داشته باشد طوری که اگر کسی منکر وجود خدا شد، از عهده کنترل آن برآید.
ناکافی و ناکارآمد بودن راههای موجود برای حل مشکلات در کشورهای عقب مانده، باعث رجوع مردم به دین برای یافتن پاسخ میشود. آشکارترین شاهد این ادعا، این حقیقت است که در در کشورهای فقیر که استانداردهای زندگی بسیار پایین است، مردم مذهب را عاملی بسیار مهم میدانند.
فرانک کاظمی – دبیر کمپین آتئیست ایرانی