وقتی به مرگ فکر میکنیم، اول باید زندگی را تعریف کنیم. برای روشن شدن موضوع من از یک پارادوکس استفاده می کنم.
مثالهایی که در اینجا می آورم، همه فرضیه هایی برای تجربه های ذهن ماست. وارد پارادوکس حمل و نقل از راه دور شوید. ماشینی شبیه یک آسانسور را تصور کنید، شما در نیویورک وارد آن میشويد، درها بسته میشود، نوری روشن میتابد و وقتی درها باز میشود شما در لندن هستید. تصور کنید که ماشین با اسکن کردن شما و فرستادن داده های آن به لندن کار میکند، در نیویورک شما را از هم باز میکند و در لندن دوباره از روی داده ها شما را از نو سر هم می کند و میسازد. ماشینی بسیار پیچیده و دقیق است بنابراین شما موقع پیاده شدن دقیقا همان احساسی را دارید که موقع سوار شدن داشتید.
شما مدام از این ماشین استفاده می کنید (در انگلستان حسابی سرگرم کارتان هستید) و مشکلی نیست تا اینکه یک روز وقتی وارد میشويد میبینید که ماشین کار نمیکند. درها پس از تابیدن نور باز نمیشود و شما از خود میپرسید که چه اتفاقی افتاده است. سپس یک سیگنال وجود خطا در ماشین را اعلام میکند و چند ثانیه بعد برق شما را میگیرد و میمیرید. مشکل از ایرادی در عملکرد ماشین هنگام از هم باز کردن شما بوده است.
ولی در لندن شما از آسانسور بیرون می آیید انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده و هیچ اشکالی در عملکرد ماشین ایجاد نشده است. ماشین از عهده فرستادن داده ها برآمده است ولی در مرحله از هم باز کردن شما در نیویورک دچار مشکل بوده است. اما این مشکل را با کپی کردن نسخه جدیدی از شما و پاک کردن نسخه قبلی حل کرده است.
در این جا سوال این است: پس چه کسی مرده است؟
اگر شما مردید پس کسی که در لندن راه میرود کیست؟
اگر شما در لندن هستید، پس کسی که زنده سوخت که بود؟
تنها چیزی که تضمین می کند شما خودتان هستید این است که راه همیشگی را رفته و به لندن برسیدَ.
بیاید این پارادوکس را از منظر دیگری نگاه کنیم. شما روز طولانی را گذرانده اید و حالا دارید آماده رفتن به رختخواب میشوید. دراز میکشید، چشمانتان را میبندید و به خواب میروید. چندین ساعت بعد بیدار میشوید، کارهایی را که دیروز کرده اید به یاد میآورید و مشغول امروز میشويد.این مثال هم مانند مثال قبلی ست با این تفاوت که در این جا شما در زمان سفر میکنید. بجای نیویورک و لندن، از 11 شب به 7 صبح سفر میکنید.
چه خواهد شد اگر هنگامی که خواب هستید دزدیده شوید و با یک نسخه کپی شده دقیقا با همان حافظه تعویض شوید. نسخه کپی از خواب بیدار میشود و فکر میکند که خود شماست. آیا در این صورت کپی شما اشتباه کرده است؟ فقط در صورتی که تمام شب را بیدار بمانید میتوانید مطمئن باشید که تعویض نشده اید.
پس زندگی چیست؟
زندگی از منظر خودآگاهی چیزی نیست جز رشته بهم پیوسته درک و آگاهی. ولی شما فقط تا وقتی که زنده باشید میتوانید این سوال را از خود بپرسید.
پس مرگ چیست؟
مرگ مفهومی نیست که معنایی از خود داشته باشد. مرگ یعنی قطع ارتباط با خود. مرگ یعنی این که کس/چیز دیگری بمیرد. فقط دیگران مرگ شما را تجربه می کنند. درست مثل وقتی که کس دیگری خوابیدن شما را تماشا می کند. در حالی که شما خود نمی توانید خواب بودنتان را تجربه کنید .
سوال : آيا شما خواب دیدن را در حین خواب تجربه میکنید یا بعد از بیدار شدن با به یاد آوردن خوابتان آن را تجربه می کنید؟
و باز خوابیدن شما را دیگران که میبینند، تجربه میکنند،شما فقط خاطره آنرا وقتی بیدار شدید تجربه میکنید.
چه اتفاقی بعد از مرگ میافتد؟
مرگ آگاهانه چیزی جز وارد شدن به ماشین حمل و نقل از راه دور نیست، از هم باز شدن و سپس پاک شدن اطلاعات در حین انتقال به لندن.